پیشتر از اینها بسیاری از دانشمندان و اقتصاددانان بر این باور بودند که انسان رفتارهایش یکسره مبتنی بر عقلانیت و محاسبه سود و زیان است و تمام کنش های خود را بر مبنای نوعی منفعت طلبی مادی و ابزاری پیش می برد و در این میان به اخلاق و احساسات وقعی نمی نهد. این پیشداوری در عمل باعث شد تا در برخی حوزه ها، مثل حوزه مالیات ستانی و مالیات دهی بیش از هر چیز بر تدوین قوانین الزام آور و جرایم و تنبهات بازدارنده تمرکز شود. اما برخی واقعیت های اقتصادی و اجتماعی، نادرستی این دیدگاه را مبرهن ساخت.
اگر این دیدگاه درست می بود، پس فعالان اقتصادی می بایست از هر فرصتی برای فرار از مالیات بهره می جستند و در نتیجه حجم فرار مالیاتی در سراسر دنیا می بایست از مجموع درآمدهای مالیاتی بیشتر می بود. اما واقعیت در عمل برعکس بود چرا که تقریبا در همه جای دنیای حجم فرار مالیاتی هیچگاه از حجم کل مالیاتهای دریافتی فراتر نرفته است. یکی از شواهد موید این مدعا این است که در بسیاری از کشورهای جهان، حجم اظهارنامه های مالیات بر درآمد که نیازمند حسابرسی و ممیزی دقیق است، بسیار اندک است. مثلا در آمریکای دهه 1960 فقط 6 درصد از کل اظهارنامه های مالیات بر درآمد افراد از سوی اداره داخلی خدمات درآمدی این کشور (IRS) مورد حسابرسی و ممیزی قرار گرفت. این رقم در دهه 1970 نیز به 2.5 درصد و در دهه بعد از آن به یک درصد کاهش یافت.
این واقعیت نشان می دهد انسانها همیشه به شیوهای خودخواهانه و منفعتطلبانه رفتار نمیکنند و اقدامات و فعالیتهای آنها از انگیزههای غیرمادی مثل انگیزههای اخلاقی یکسره تهی نیست. این امر باعث شد نظریه پردازان و پژوهشگران رفته رفته به این پرسش بیندیشند که انسان ها علیرغم اینکه موجودات خودخواه و منفعت طلبی هستند، پس چرا مالیات میپردازند؟ تلاش هایی که برای پاسخ به این پرسش صورت گرفت در نهایت به این نتیجه رسید که انسان ها علاوه بر اینکه فعالیت های خود را بر مبنای سود محوری و منفعت طلبی دنبال میکنند، از برخی انگیزه های غیرمادی مثل نوعدوستی، وجدان، انصاف، عدالت طلبی و عواملی از این دست نیز تاثیر میپذیرند. این انگیزه ها همان عوامل و ابعادی است که آنها را ذیل مقوله فرهنگ دسته بندی می کنند. جامعه انسانی برای پیشرفت و حرکت به جاده دو طرفه ای احتیاج دارد که یک طرف آن را مجموعه عوامل مادی و فیزیکی تشکیل می دهد و طرف دیگر را ابعاد معنوی و غیرمادی. انسانشناسان طرف اول را تمدن می نامند و طرف دوم را فرهنگ.
تغییر دیدگاه و نگرش اقتصاددانان و روانشناسان نسبت به نقش فرهنگ و اخلاق در رفتار اقتصادی انسان، تاثیرات عملی شگرفی در پی داشته است. به همین دلیل است که امروزه در حوزه مالیات ستانی از تاکید صرف بر قوانین الزام آور و راهکارهای مبتنی بر تنبیه و مجازات کاسته شده و در عوض، بر نقش ابعاد فرهنگی بیشتر تاکید می شود. بر همین منبا، ادعا شده است سازمان های مسئول مالیات ستانی در ایفای نقش خود سه سه الگوی مختلف را دنبال کردهاند. در الگوی اول که اعتقاد بر این بود که انسانها فی نفسه موجوداتی مفعت طلب و خودخواه هستند، به مالیات دهندگان به چشم مجرمان بالقوه نگریسته می شد که می بایست به مدد راهکارهای اجبارآور و الزام آور از فرار مالیاتی آنها جلوگیری کرد. این الگو در نظریات و ادبیات پژوهشی که حول موضوع «تمکین مالیاتی» شکل گرفته، به الگوی «الزام و اجبار» معروف شده است. در الگوی دوم اما به مالیات دهندگان به چشم شهروندان و مشتریانی نگریسته می شود که سازمان های امور مالیاتی می بایست با ارائه برخی خدمات، وظیفه مالیات دهی آنها را تسهیل کنند. بسیاری از اصلاحاتی که در سال های اخیر در بسیاری از کشورهای جهان با هدف تسهیل فرایندهای مالیات دهی صورت گرفته است در این چارچوب قابل تحلیل است. اقداماتی از قبیل الکترونیکی کردن فرایند اظهارنامه های مالیاتی از جمله اصلاحاتی است که با هدف بهبود خدمات رسانی به شهروندان مالیات دهنده انجام شده است. این الگو در میان پژوهشگران و نظریه پردازان به الگوی «خدمت رسانی» مشهور شده است. در الگوی سوم اما بیش از هر چیز بر انگیزه های اخلاقی مالیات دهندگان تاکید می شود. این الگو که به الگوی «اعتماد» مشهور است، بر این باور استوار است که مالیات دهندگان پذیرفته اند که پرداخت مالیات به نفع کل جامعه است و در مقابل، ارتکاب جرایم و تخلفات مالیاتی مثل فرار مالیاتی، به کاهش سطح رفاه و آسایش همگانی می انجامد و جامعه را از حرکت در مسیر رشد و تعالی باز می دارد.
تجربه نشان داده است سازمان ها و نهادهای مسئول امور مالیاتی برای تحقق اهداف خود باید الزامات هر سة این الگوها را مد نظر داشته باشند و اقداماتی را در هر سه بعد انجام دهند. از یک طرف می بایست راه های قانونی بر هر گونه فرار مالیاتی بسته شود و کیفیت و کمیت های ممیزی ها و راهکارهای نظارتی به حدی تقویت شود که بروز هرگونه تخلف مالیاتی عملا غیر ممکن شود. از طرف دیگر باید فرایندهای مالیات دهی تسهیل شود تا پرداخت مالیات وقت و هزینه زیادی از مودیان نگیرد. در مورد الگوی سوم نیز توصیه شده است نهادهای آموزشی و رسانه های جمعی بر پرداخت مالیات به عنوان یک اقدام اخلاقی و فرهنگی تاکید کنند و این باور را در جامعه تقویت کنند که بین پرداخت مالیات و استفاده از خدمات عمومی و افزایش سطح عدالت و رفاه جامعه رابطه مستقیمی وجود دارد. نهادهای مختلف نیز باید از هرگونه اقدامی که به تضعیف اعتماد و انگیزه ها و باورهای اخلاقی مودیان می انجامد بپرهیزند و با برخورد قاطعانه با هر گونه تخلف در این حوزه، زمینه بدبینی افراد جامعه نسبت به مالیات و کارکرد نهادهای مسئول در این زمینه را از بین ببرند.
تاریخ یادداشت: 1396/05/09
کلمات کلیدی: نظام مالیاتی توسعه اخلاق فرهنگ